بادی نیست
می نشینم لب حوض
گردش ماهی هاروشنی من گل آب
پاکی خوشه زیست
مادرم
ریحان می چیند
نان و ریحان و پنیر آسمانی بی ابر اطلسی های تر
رستگاری نزدیک لای گلهای حیاط
.....
چیزهایی هست
که نمی دانم
می دانم سبزه ای را بکنم خواهد مرد
من پر از نورم و شن
و پر از دار و درخت
چه درونم تنهاست
سهراب سپهری